حقیقت:خستم،دیگه نمیکشم.
خیال:،بالاخره سختیا تموم میشه.
حقیقت:تا همین الان هم با همین جمله سرپا نگهم داشتی ولی دیگه زانوم خم شده،توان ادامه راهو ندارم.
خیال:کم نیار،بجنگ.
حقیقت:مگه دیگه تا کی میشه این کوله بار سخت و سنگینو تنهایی بکشم؟کوله باری که میدونم تا ته خط باهامه.
خیال:ولی تو قوی تر از این حرفا بودی.
حقیقت:شاید انقدر خودمو قوی نشون دادم که روزگار بی خیالم نمیشه.میگم تو میدونی ته خط کجاست؟
خیال:ته خط معلوم نیست،باید ادامه بدی
حقیقت:ادامه میدم ولی با زانویی که خم شده و بدون هیچ همراهی.تنها.دیگه حتی حوصله ی جنگیدن با حسای منفی رو هم ندارم،بذار تا هر جا که میخوان باهام بیان.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سمپاشي منازل در تهران درمان فیستول ارزها حساب گوگل ادسنس در ایران محتوای اموزشی دیدار دیار بسکاباد ایده های کدبانو Matthew بازسازی منزل با لاکچری ترین طرح ها درست کردن صنایع دستی